-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت هم از آن جنس که میکاری بر باید داشت
2 در ره درد و غمش خوار صفت می گردیم دید و دانست ولی قصه ما سهل انگاشت
3 همه در گوشه هجران متواری بودیم شوق عشاق رسید و علم عشق افراشت
4 عشق در منزل ما خیمه سلطانی زد این چنین کار عظیمست، بآسان پنداشت
5 جرعه می داد بمستان حقیقت، رندی عاقبت دل ز سر جان گرامی برداشت
6 ترک جان گفت و همه قصه سربازی کرد هرکه اوباده سودای تواندر سر داشت
7 یار در مجلس ما قصه برمزی میگفت قاسمی شیوه او دید دل از دست گذاشت