- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باغبان می خواست برد شاخی از سرو بلند دید کو ماند به قدت اره در نرمی فکند
2 تا لبت را دیده ام هرگز نرفته ست از دلم نی بدین چسبندگی شهد است نی جلاب قند
3 می نگویم چون سپند و آتش است آن خال و رخ کی چنین آرام گیرد بر سر آتش سپند
4 عاشق رنجور را کز لعل تو مانده ست دور گرچه باشد شربت عیسی نیفتد سودمند
5 جان بسی کندیم بهر گوهری از کان وصل کان اگر اینست و گوهر جان بسی خواهیم کند
6 دود آه من که پیچان می رود تا آسمان کنگر مقصود را خواهد شدن روزی کمند
7 از سعادت آن دو رخ بر عاشقان آمد دو در یارب ابواب سعادت بر رخ جامی مبند