- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گنجی و نرا بیطلبیدن نتوان یافت راحت ز تو بی رنج کشیدن نتوان یافت
2 آن شربت خاصی که شفای همه جانهاست بی چاشنی درد پشیدن نتوان یافت
3 داری سر یوسف ببر از هر چه عزیز است امکان وصل به یک دست بریدن نتوان یافت
4 آن بخت که در دامن وصلش برسد دست بی پیرهن صبر دریدن نتوان یافت
5 گر بر ظلکم دست رسد، بر تو محال است کان پایه به صد عرش رسیدن نتوان یافت
6 با گرم روی واقف این راه چه خوش گفت آهسته که این را به دویدن نتوان یافت
7 گر خلق شئو آنچه کمال از دهنت گفت زین جنس معما بشنیدن نتوان یافت