1 گندانی را کز آفتابه ش نم زاد چون آتش خاطر آب خود داد به باد
2 از نام نکو گو پس ازین دست بشو کان تهمت آفتابه بر طشت افتاد
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
1 می درفگن به جام که مست شبانهایم ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
2 زان جام آبگینه به رغم زمانه زود آبی بده که تشنه به خون زمانهایم