1 گندانی را کز آفتابه ش نم زاد چون آتش خاطر آب خود داد به باد
2 از نام نکو گو پس ازین دست بشو کان تهمت آفتابه بر طشت افتاد
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
1 شش جهت ملک را کار یکی در ده است کز پس هفتم قران ملک به دست شه است
2 مادر هفت آسمان گر چه همه فتنه زاد تا به مراد دلش حامله شد نه مه است
1 چه شب است این که درو خون ستم ریخته اند بر شکر ریز دعا زر کرم ریخته اند
2 موکب قدر رسید و به ره قدر سپاس آب صد جشن جم و عید حرم ریخته اند