گر آیی تنگ یک شب در بر از جهان ملک خاتون غزل 31

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

گر آیی تنگ یک شب در بر ما

1 گر آیی تنگ یک شب در بر ما فدای پای جانان این سر ما

2 چه دولت باشد آن یارب که ناگاه درآیی همچو سروی از در ما

3 ندارم دستگاه صبر بشتاب ز روی لطف اگر آیی بر ما

4 تویی سرو گل‌اندام پری‌روی بیا بنشین زمانی در بر ما

5 چه خوش باشد شب مهتاب در باغ که خرمن‌ها بود گل بر سر ما

6 بر ما آی ای سرو سخنگوی بگفتا کس نمی‌چیند بر ما

7 مکن زین بیش بر من جور و خواری که نپسندد جهانبان داور ما

8 نماند رنج باد و برف و باران برآید آفتاب خاور ما

9 خدا خشنود بادا از وفایت که بشکستی بتان آزر ما

عکس نوشته
کامنت
comment