1 ز دیوانه ئی کرد روزی سؤال سلیمان مرسل علیه السلام
2 که چون بینی این سلطنت کز پدر مرا ماند با اینهمه احتشام
3 چه خوش گفت دیوانه او را جواب که چون نیست این سلطنت مستدام
4 پدر مدتی آهن سرد کوفت تو در باد پیمودنی صبح و شام
1 شهریارا ماه روزه بر تو میمون باد و هست همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست
2 تاج ملک و دین علی کز صبغه الله تا ابد بخت روز افزونت را رخساره گلگون باد و هست
1 منت خدایرا که بتوفیق کردگار نامی که جست یافت جهانگیر نامدار
2 نوئین عهد خسرو خسرو نشان حسین آنکس که روزگار بدو دارد افتخار
1 گر شود در عشق جانان جان شیرینم تلف هر زمان افزون بود دل را بمهر او شعف
2 چشم من گر رسته دندانش را بیند بخواب از خیال روی او گوهر شود همچون صدف
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به