1 ز دیوانه ئی کرد روزی سؤال سلیمان مرسل علیه السلام
2 که چون بینی این سلطنت کز پدر مرا ماند با اینهمه احتشام
3 چه خوش گفت دیوانه او را جواب که چون نیست این سلطنت مستدام
4 پدر مدتی آهن سرد کوفت تو در باد پیمودنی صبح و شام
1 ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
2 منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی هر جا که میروی همه جای تبذلست
1 هر که را توفیق ایزد یار و دولت یاورست خاکپای آسمانسای تواش تاج سرست
2 این منم یارب که از بیدای حیرت چون کلیم سوی طور عزتم نور تجلی رهبرست
1 الوداع ایدل که ما زینجا سفر خواهیم کرد منزل اصلی خود جای دگر خواهیم کرد
2 هست دنیا در حقیقت رود عقبی را پلی ما مسافر بیگمان زین پل گذر خواهیم کرد