-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد بیا، که با غم تو بر نمیتوان آمد
2 بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز به جای خرقه دل و دیده در میان آمد
3 به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد
4 بدید تا نظر از دور ناردان لبت بسا که چشم مرا آب در دهان آمد
5 نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد
6 ز روشنایی روی تو در شب تاریک نمیتوان به سر کوی تو نهان آمد