ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟ از عراقی غزل 294

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟

1 ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟ چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟

2 نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟ ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

3 منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی

4 گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟

5 کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی

6 چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من؟ دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی

7 مرا ز لطف خود، ای دوست، ناامید مگردان کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی

8 فتاده‌ام چو عراقی، همیشه بر در وصلت بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟

عکس نوشته
کامنت
comment