ز چشمت سرمه گرد وحشت از جویای تبریزی غزل 1050

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری

1 ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری

2 مرا در پاس عزلت لذت عمر ابد باشد اگر آب حیاتی هست آب روست پنداری

3 زشمشیر تغافل تا دو نیم افتاد در راهش دل آواره ام نقش پی آهوست پنداری

4 ترا از دیدن خود تا به فکر خویش افتادی به زانو آینه، آئینه زانوست پنداری

5 ز فیض نکته سنجی بزم را رشک ارم کردی لب خاموشی جویا غنچهٔ بی بوست پنداری

6 رخسار تو از خوش آب و رنگی زد طعنه به قرمز فرنگی

7 دل در خم زلف مشکفام است چون آینه ای به دست زنگی

8 افسوس که همچو برگ رعنا پیداست زنو گلم دو رنگی

9 خط بررخ آن فرنگ حسنت پیچیده تر از خط فرنگی

10 جویا به خیال آن دهن رفت افتاد دلش به دام تنگی

عکس نوشته
کامنت
comment