- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری
2 مرا در پاس عزلت لذت عمر ابد باشد اگر آب حیاتی هست آب روست پنداری
3 زشمشیر تغافل تا دو نیم افتاد در راهش دل آواره ام نقش پی آهوست پنداری
4 ترا از دیدن خود تا به فکر خویش افتادی به زانو آینه، آئینه زانوست پنداری
5 ز فیض نکته سنجی بزم را رشک ارم کردی لب خاموشی جویا غنچهٔ بی بوست پنداری
6 رخسار تو از خوش آب و رنگی زد طعنه به قرمز فرنگی
7 دل در خم زلف مشکفام است چون آینه ای به دست زنگی
8 افسوس که همچو برگ رعنا پیداست زنو گلم دو رنگی
9 خط بررخ آن فرنگ حسنت پیچیده تر از خط فرنگی
10 جویا به خیال آن دهن رفت افتاد دلش به دام تنگی