- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز عاشق شکوه ای جز مهر ورزیدن نمی دانی عبث رنجیده ای، اسباب رنجیدن نمی دانی
2 از آن، لب زیر دندان ندامت داری، ای عاقل که چون دیوانگان، زنجیر خاییدن نمی دانی
3 گل داغی ز باغ زندگانی نیست در دستت تهی کف می روی زاهد،که گل چیدن نمی دانی
4 نخوردی خون دل ای صوفی و در رقص طاماتی چه مستی می کنی، چون باده نوشیدن نمی دانی؟
5 حزین اکنون نواسنج گلستان شد، تو ای بلبل نفس را درگلو بشکن که نالیدن نمی دانی