- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز عالمش چه خبر آن که او پریشان نیست ندیده لذت سر ما تنی که عریان نیست
2 سفال خانهٔ ما بشکند سر فغفور که مور کلبهٔ ما کمتر از سلیمان نیست
3 چو باده خون جگر نوش و ذوق را دریاب چه نشئه ها که در این آب صاف پنهان نیست
4 مرا در آینهٔ دل نمود جانان عکس که هیچ آینه را تاب و طاقت آن نیست
5 به خاک پای تو در دل چه گوشه ها خالی است گمان مبر که در این خانه جای مهمان نیست
6 به هر خیال چو معنی سراسری رفتم کدام سینه که از داغ او گلستان نیست؟
7 به غیر یار سعیدا در این سرای خیال همیشه کیست که از کرده ها پشیمان نیست؟