1 ز خود رازی که پنهان داشتم عمری چه دانستم که در بزم از نگاهی ناگهان گردد عیان امشب
1 صبح باز آمد و شب گشت نهان موکب روز بسر آراست جهان
2 باز از هر طرف اصحاب بهار غارت آورد بر افواج خزان
1 حاصل هر دو جهان خوشه ای از خرمن ماست ساحت کون و مکان گوشه ای از مسکن ماست
2 چشم بر بند و به ظلمتکده ی فقر در آی تا ببینی که فروغ فلک از روزن ماست
1 بعد از این فارغ ز غوغای جهان میخواهمت شاد باش ای دل کزین پس شادمان میخواهمت
2 سادهلوحی را نگر ای دوست کز تاثیر عشق خود چنانم با تو با خود آنچنان میخواهمت