- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز جوش باده چو گرددترانه گو لب خم درآن ترانه کنم صوفیانه خود را گم
2 چو آن ترانه ام از خویشتن تهی سازد عجب مدار چو پیمانه گر جهم در خم
3 تو گنج حسنی و گرد تو اژدهای فلک به قصد پاس تو زاغیار سرنهاده به دم
4 به راه رخش تو سر پر خمار افتاده بود خمار مرا بشکند به کاسه سم
5 اگر فروغ جمالت رسد به صبح نخست فراغتی بود آفاق را ز صبح دوم
6 تویی به لطف پری بل کزان لطیفتری که داد جلوه خدایت به صورت مردم
7 به رشح خامه جامی نظرگشا کاینجاست که سر همی زند از نیم قطره صد قلزم