-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
2 همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
3 مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
4 در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟ به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
5 سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
6 به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟ که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
7 به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
8 به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
9 در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی