-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز مرد کار، دل روزگار می لرزد کمر چو راست کنم، کوهسار می لرزد
2 خروش بحر هماغوش اضطراب کف است ز ناله ام فلک بی وقار می لرزد
3 به سرد مهری ایام تکیه نتوان کرد برون ز سنگ چو آید شرار، می لرزد
4 شود چو ریگ روان کوه غم سبک تمکین به سینه ای که دل بی قرار می لرزد
5 ز آمد آمد ساقی مرا نلرزد دل به حالتی که سرم از خمار می لرزد
6 غرور و عجز من و یار روبرو شده اند دل سپهر درین کارزار می لرزد
7 شود ز غیرت همکار، کارها مشکل ز خامه ام کف گوهر نثار می لرزد
8 کسی مباد ز مهر و وفای خویش خجل تو رفتی و دل امّیدوار می لرزد
9 به کوهکن ننمایی قیاس، کار مرا ز بستن کمرم کوهسار می لرزد
10 مباد زلف رقم راکنی شکسته، حزین تو را قلم به کف رعشه دار می لرزد