-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس این تن پرستان کرده خم گردن به آسانی ز جا برخاستن گردیده مشکل از گرانجانی
2 مبر امید خود را نزد ابنای زمان ای دل که موج بحر نومیدی است ز ایشان چین پیشانی
3 به هر تار سر زلف تو بستم دل ندانستم که آخر نیست یک مو حاصل از این جز پریشانی
4 ز فرمان تو بیرون میرود در آستین دستت مکش منت ز دوش خویش و تن در ده به فرمانی
5 دل سنگین او از گریهٔ من نرم خواهد شد که از آه تر من سبز شد یاقوت رمانی
6 «بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت» شبی با این قضا بزم چنین من در غزلخوانی
7 سعیدا سالها جان کند تا امشب به کام دل مرید حافظ شیراز شد از خویش پنهانی