ز خاک خویش طلب آتشی از اقبال لاهوری جاویدنامه 35

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست

1 ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست تجلی دگری در خور تقاضا نیست

2 نظر بخویش چنان بسته ام که جلوه دوست جهان گرفت و مرا فرصت تماشا نیست

3 به ملک جم ندهم مصرع نظیری را «کسی که کشته نشد از قبیلهٔ ما نیست»

4 اگرچه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست

5 تو ره شناس نئی وز مقام بیخبری چه نغمه ایست که در بربط سلیمی نیست

6 ز قید و صید نهنگان حکایتی آور مگو که زورق ما روشناس دریا نیست

7 مرید همت آن رهروم که پا نگذاشت به جاده ئی که در و کوه و دشت و دریا نیست

8 شریک حلقهٔ رندان باده پیما باش حذر ز بیعت پیری که مرد غوغا نیست

عکس نوشته
کامنت
comment