ز خاک خویش طلب از اقبال لاهوری پیام مشرق 226

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست

1 ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست تجلی دگری در خور تقاضا نیست

2 به ملک جم ندهم مصرع نظیری را «کسی که کشته نشد از قبیلهٔ ما نیست»

3 اگرچه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست

4 تو ره شناس نئی وز مقام بیخبری چه نغمه ایست که در بربط سلیمی نیست

5 نظر بخویش چنان بسته ام که جلوهٔ دوست جهان گرفت و مرا فرصت تماشا نیست

6 بیا که غلغله در شهر دلبران فکنیم جنون زنده دلان هرزه گرد صحرا نیست

7 ز قید و صید نهنگان حکایتی آور مگو که زورق ما روشناس دریا نیست

8 مرید همت آن رهروم که پا نگذاشت به جاده ئی که درو کوه و دشت و دریا نیست

9 شریک حلقهٔ رندان باده پیما باش حذر ز بیعت پیری که مرد غوغا نیست

10 برهنه حرف نگفتن کمال گویائیست حدیث خلوتیان جز به رمز و ایما نیست

عکس نوشته
کامنت
comment