ز ما کسی که نهان کرده روی خویش نماید از سعیدا غزل 334

ز ما کسی که نهان کرده روی خویش نماید

1 ز ما کسی که نهان کرده روی خویش نماید هر آن که بسته در، از لطف خویش بازگشاید

2 دلم ز آدم و عالم چنان گرفته دماغ است که باز غنچه شود گل چو در خیال درآید

3 یقین ز پنجهٔ خورشید دست او بالاست که با ادا کمر او ببندد و بگشاید

4 ز دزد باغ به بلبل خبر نگشته و گر نی به جذبه نکهت گل را ز دست باد رباید

5 هر آنچه روی نماید به ما ز راه تو خوب است ولی رفیق منافق خدا به ما ننماید

6 هر آن که او نپسندد ز بخل کور شود گو ز دیدن رخ خوبان که نور دیده فزاید

7 به طوف خانهٔ خمار توتیاگویان اگر به دیده کشم خاک راه می شاید

8 ز حلقه های خم زلف ظاهر است رخ او به دور عشق سعیدا بگو دگر که چه باید

عکس نوشته
کامنت
comment