-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز انبوه رقیبانم مجال دید دلبر نه مگس چندانکه مردم را نظر بر تنگ شکر نه
2 مرا گفتی شبی آیم به خوابت دیده بربستم ولی از بخت خوابآلودهام این حرف باور نه
3 پی خرسندی دشمن بریزی خون احبابت پسندد هیچ مسلم این ستم گاهی به کافر نه
4 تو را بادا گوارا باده لعل لب دلبر که جز خون جگر ای مدعی ما را به ساغر نه
5 از آن ساعت که با اغیار همبالین شدی ای مه تو پنداری که آمد یک سر از یاران به بستر نه
6 به غمزه ساحر چشمش همی میگفت با زلفش که این عود قماری را جز این زیبنده مجمر نه