ز نور روی تو پیداست سر سبع از قاسم انوار غزل 659

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی

1 ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی ز جبهه تو هویداست آن لطیفه که دانی

2 ز خواب جهل و ضلالت خلاص داد دلم را صفیر بلبل خبرت، ز گلستان معانی

3 بپیش من که من آزاد سر و باغ جهانم مگو حدیث بهاران، که از قبیل خزانی

4 حدیث حق چو شنیدی، چو موم باش بفرمان که کافریست تحکم برای منع معانی

5 ز قصهای تو روشن حدیث اول و آخر ز غمزهای تو ظاهر رموز سر نهانی

6 اسیر باده شوقت هزار جان مصفا رهین دردی دردت هزار عاشق و جانی

7 بحق روی چو ماهت،بحق زلف سیاهت مرا ز من بستانی، بهر صفت که توانی

8 تو آفتاب حیاتی، حیات جان و جهانی فدای جان تو بادا، هزار جان و جوانی

9 شدست قاسم بیدل ز نور روی تو حیران بهیچ چیز نمانی،چه گویمت: بچه مانی؟

عکس نوشته
کامنت
comment