- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی ز جبهه تو هویداست آن لطیفه که دانی
2 ز خواب جهل و ضلالت خلاص داد دلم را صفیر بلبل خبرت، ز گلستان معانی
3 بپیش من که من آزاد سر و باغ جهانم مگو حدیث بهاران، که از قبیل خزانی
4 حدیث حق چو شنیدی، چو موم باش بفرمان که کافریست تحکم برای منع معانی
5 ز قصهای تو روشن حدیث اول و آخر ز غمزهای تو ظاهر رموز سر نهانی
6 اسیر باده شوقت هزار جان مصفا رهین دردی دردت هزار عاشق و جانی
7 بحق روی چو ماهت،بحق زلف سیاهت مرا ز من بستانی، بهر صفت که توانی
8 تو آفتاب حیاتی، حیات جان و جهانی فدای جان تو بادا، هزار جان و جوانی
9 شدست قاسم بیدل ز نور روی تو حیران بهیچ چیز نمانی،چه گویمت: بچه مانی؟