ز بس مشقّت و محنت از حکیم نزاری قهستانی غزل 837

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم

1 ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم

2 جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم

3 به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم ملامتی که کشیدم قیامتی که بدیدم

4 رواست گر بچکد خونِ جانم از رگِ دیده چرا به تیغِ وداعش ز رویِ دوست بریدم

5 رسید آن چه رسید از جفایِ چرخ به رویم بسا که دست به دندانِ اعتبار گزیدم

6 به اختیار مرا چون عَلَم نمود به عالم کسی که از همه عالم به اختیار گزیدم

7 نه مرغ در قفس الّا رهِ خلاص نجوید به آرزو طلبم ره بدان قفس که پریدم

8 ندانم ار برسد قدرِ جامِ وصل به دستم کنون که شربتِ قاتل ز جامِ هجر چشیدم

9 نزاریا به قدم استوار باش رها کن ز روزگار شکایت مکن که جور کشیدم

عکس نوشته
کامنت
comment