-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم
2 چه سان با اختلاط این منافق پیشگان سازم؟ که از ساز مخالف کاسه طنبور شد گوشم
3 ندارم چاره چون با ابلهان جز مستمع بودن چو صحرای قیامت، عرصه گاه شور شد گوشم
4 کم از کژدم نباشد اختلاط تلخ گفتاران ز بس نیش زبان خورد از خسان، رنجور شد گوشم
5 چو با این مرده طبعان زنده درگورم درین محفل عجب نبود اگر سوراخ مار و مور شدگوشم
6 ندارد صرفه جز شوریده مغزی فیض صحبتها ز حرف ریزه خوانان خانهٔ زنبور شد گوشم
7 اسیر زمهریر صحبت گرم اختلاطانم ز دم سردان عالم مخزن کافور شد گوشم
8 نمی افتد خلل در وقتم از آشفته گفتاران ز بانگ دوست چون دارالحضور طور شد گوشم
9 حزین از بس که دادم درجهان داد سخن سنجی به گوهرپروری ها چون صدف مشهور شد گوشم