ز آواز خوش آن غنچه لب، تا از حزین لاهیجی غزل 744

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم

1 ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم

2 چه سان با اختلاط این منافق پیشگان سازم؟ که از ساز مخالف کاسه طنبور شد گوشم

3 ندارم چاره چون با ابلهان جز مستمع بودن چو صحرای قیامت، عرصه گاه شور شد گوشم

4 کم از کژدم نباشد اختلاط تلخ گفتاران ز بس نیش زبان خورد از خسان، رنجور شد گوشم

5 چو با این مرده طبعان زنده درگورم درین محفل عجب نبود اگر سوراخ مار و مور شدگوشم

6 ندارد صرفه جز شوریده مغزی فیض صحبتها ز حرف ریزه خوانان خانهٔ زنبور شد گوشم

7 اسیر زمهریر صحبت گرم اختلاطانم ز دم سردان عالم مخزن کافور شد گوشم

8 نمی افتد خلل در وقتم از آشفته گفتاران ز بانگ دوست چون دارالحضور طور شد گوشم

9 حزین از بس که دادم درجهان داد سخن سنجی به گوهرپروری ها چون صدف مشهور شد گوشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر