ز دشمنی بمنت، روزگار نگذارد
1
ز دشمنی بمنت، روزگار نگذارد
که ظلم گلچین، گل را بخار نگذارد
2
تو ساده لوحی و، اغیار در کمین که تو را
کنند رام، مگر روزگار نگذارد
3
به اختیار، دل از وی چگونه برگیرم؟!
که عشق او بکسی اختیار نگذارد!
4
خیال تو به بدل دوش میگذشت آذر
دعا کنیم که فصل بهار نگذارد