1 ز آغاز خودی کس را خبر نیست خودی در حلقهٔ شام و سحر نیست
2 ز خضر این نکتهٔ نادر شنیدم که بحر از موج خود دیرینه تر نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بیا با شاهد فطرت نظر باز چرا در گوشهٔ خلوت گزینی
2 ترا حق داد چشم پاک بینی که از نورش نگاهی آفرینی
1 تو ای دل تا نشینی در کنارم ز تشریف شهان خوشتر گلیمم
2 درون سینه ام باشی پس از مرگ من از دست تو در امید و بیمم
1 سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است این شمع را فروغ ز پروانهٔ دل است
2 مشت گلیم و ذوق فغانی نداشتیم غوغای ما ز گردش پیمانهٔ دل است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **