- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز جنس مردمان مشمار خود را گرت یزدان زری دادست و زوری
2 هنر باید چه روباهی چه شیری خرد باید چه قارونی چه عوری
3 ز خشم غالب و از حرص با برگ همین دارند هر ماری و موری
4 ز اسب و تخت تو رشکم نیاید نه من همچون توام کری و کوری
5 چه رشک آید از آن چیزم که گردون اگر پیش آردت تلخی و شوری
6 از این داغی بماند یا دریغی وزان دودی برآید از تنوری
7 چو بر تختی جمادی بر جمادی چو بر اسبی ستوری بر ستوری