ز وانمود پریشانی ام چو از جویای تبریزی غزل 231

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است

1 ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است که مشت بسته چو غنچه هزار دینار است

2 ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم که چین جوهر ابروی تیغ هموار است

3 خیال روی تو از بس به دیده صورت بست به رنگ عکس ز آیینه ها نمودار است

4 به محفل تو سرش در کف نیاز بود دماغ هر که به رنگ پیا له سرشار است

5 بیار باده که فصل شکست توبهٔ ماست خط سیاه تو ابر بهار رخسار است

6 مرا به بزم طلب از بلندی همت چو برگ لاله زبان سر به مهر اظهار است

7 پر است بسکه دل از گرد کلفتم جویا خیال یار در او همچو نقش دیوار است

عکس نوشته
کامنت
comment