-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز درد ما نه همین آشنا کند پرهیز ز بیدلی اجل از درد ما کند پرهیز
2 ز تلخکامی ذاتیم بس عجب نبود که از شکستهٔ عظمم هما کند پرهیز
3 به گاه جلوه چنان نازک است آن کف پا که همچو چشم ز رنگ حنا کند پرهیز
4 غبار راه تو هر دیده را که داد جلا دگر ز سرمه و از توتیا کند پرهیز
5 درون صومعه خود را هلال می سازد ریاگری که ز نشو و نما کند پرهیز
6 از آن زمان که ز یاقوتی لبش خوردم دل شکسته ام از مومیا کند پرهیز
7 کسی که خاک شود زر به دست همت او به خاک افتد و از کیمیا کند پرهیز
8 حکیم خسته دلان غیر از این جواب نداد که گفتمش که سعید از چها کند پرهیز
9 برای قوت ایمان و ضعف اسلامش کباب داغ مکد از هوا کند پرهیز