ز نامرادی ما گر تو را از جهان ملک خاتون غزل 532

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ز نامرادی ما گر تو را خبر باشد

1 ز نامرادی ما گر تو را خبر باشد یقین به حال دل ما تو را نظر باشد

2 بیا به پرسش بیمار تا کنم به فدا هزار جان گرامی مرا اگر باشد

3 صبا تو حال دل من چو نیک می دانی به سوی آن بت رعنا گرت گذر باشد

4 به گوش او برسان ناله ی مرا و بگو که آه سوختگان را یقین اثر باشد

5 مباش ایمن از آه درون دردآلود گه عاقبت اثری زان ستم مگر باشد

6 اگرچه هست بجای منت بسی دلدار مرا به جای تو جانا کسی دگر باشد

7 نیاورم به ببرت ای نگار نقل حضور از آن جهت که مبادا که دردسر باشد

8 تو گفته ای که چه کردم بگو به جای جهان؟ کسی دگر بگرفتی از این بتر باشد

عکس نوشته
کامنت
comment