1 ز افسانه گری ای دل دانش نشناس پیوسته قرین شک، ندیم وسواس
2 تا تو تهی از عقل و پر از پنداری فربه نهای، از فریب داری آماس
1 گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی ست نه نه، غلطم، که جمله بگذاشتنی ست
2 بگذاشتنی ست هر چه در عالم هست الا عزت که آن نگه داشتنی ست
1 گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو
2 مانند هما مجرد آ تا بینی ارباب سعادت همه در سایهٔ تو
1 عمر از پی افزون زر کاسته گیر صد گنج زر از رنج تن آراسته گیر
2 پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف روزی دو سه بنشسته و برخاسته گیر