1 ز روزگار مرا خار هست و خرما نیست مثل خطاست که گویند خار با خرماست
2 ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید نصیب او همه زر و نصیب من گرماست
1 روی زرینم از اندیشه سیمین بر او چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او
2 روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا نکند تازه مگر تازه گل پر بر او
1 ننویسی جواب نامه من نامه من نیرزدت به جواب
2 ای عجب فضل تو روا دارد کز لب تشنه بار گیرد آب