-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد چو شمع کشته از لوح مزارم دود برخیزد
2 ز شوق او پس از مردن به خاک آرام می گیرم که رهرو چون ز رنج ره دمی آسود، برخیزد
3 به گلخن با همه دیوانگی، آیم به تمکینی که خاکستر به تعظیمم ز جا چون دود برخیزد
4 رسد چون چشم زخمی از جهان، غمگین نباید شد ز افتادن چه غم، گر کس تواند زود برخیزد
5 اگر از شعلهٔ جوعش تمام شهر درگیرد ز یک خانه عجب کز بیم صوفی دود برخیزد
6 سلیم افتاده کار من به مغروری که در محفل ز خواب ناز با آواز چنگ و عود برخیزد