1 ز جان بیقرار آتش گشادم دلی در سینهٔ مشرق نهادم
2 گل او شعله زار از نالهٔ من چو برق اندر نهاد او فتادم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 من ای دانشوران در پیچ و تابم خرد را فهم این معنی محال است
2 چسان در مشت خاکی تن زند دل که دل دشت غزالان خیال است
1 دل بیباک را ضرغام رنگ است دل ترسنده را آهو پلنگ است
2 اگر بیمی نداری بحر صحراست اگر ترسی بهر موجش نهنگ است
1 سبز بادا خاک پاک شافعی عالمی سر خوش ز تاک شافعی
2 فکر او کوکب ز گردون چیده است سیف بران وقت را نامیده است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **