1 ز فیض رحمت حق دمبدم فزون گردد جمال هستی ما را فروغ رونق و رنگ
2 چو در برابر خورشید نور آیینه که لمحه لمحه به صیقل ازو زدایی زنگ
1 دوش برگردون بسی تابان شهاب آمد پدید بس درخشان موج زین دریای آب آمد پدید
2 تخت شاهنشاه ایرانست گفتی آسمان بسکه از انجم درو در خوشاب آمد پدید
1 در شب عید آن سمن عذار سمنبر با دو غلام سیه درآمدم از در
2 هر دو غلامش به نام عنبر و ریحان یعنی زلف سیاه و خط معنبر