ز من تا کوی جانان گرچه یک آواز رس از سعیدا غزل 552

سعیدا

سعیدا

سعیدا

ز من تا کوی جانان گرچه یک آواز رس مانده

1 ز من تا کوی جانان گرچه یک آواز رس مانده ز دوری می زدم فریاد اما ناله پس مانده

2 سیاهی لاله را بر تن نه از بخت سیه باشد که از پیمانهٔ می در دلش داغ هوس مانده

3 نه خال است آن که می بینی تو بر رخسارهٔ نسرین که بر خوان نباتی ریزهٔ پای مگس مانده

4 مرا گل بر سر شوریده بی او با چه می ماند که گویی بلبلی بر آشیان یک مشت خس مانده

5 سعیدا سعی کن تا از تو هم چیزی نشان ماند که از بلبل فعان و ناله، از طوطی قفس مانده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر