- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز من که عاشق و رندم مجری زهد و صلاح که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح
2 قبه و واعظ ما را که بحر علم نهند همان حکایت کالبحردان و کاملاح
3 ترا که نیست صلاحیت نظر بازی در آن نظر بود ار خوانمت ز اهل صلاح
4 به پرتو رخ تو آفتاب را چه فروغ علی الخصوص چراغی که بر کنی به صباح
5 مهوش رغز نظرها که در شریعت عشق گرفته اند تماشای روی خوب مباح
6 زمان حادثه ساقی بریز می در جام کمال چو باد فتنه وزد در زجاج به مصباح
7 محتسب آمد به جنگ خیز نو نیز به باده غسل برآور که الوضوء سلاح