ز من نگارم خبر از ملک‌الشعرا بهار تصنیف 1041

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

ز من نگارم خبر ندارد

1 ز من نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد

2 خبر ندارم من از دل خود دل من از من خبر ندارد

3 کجا رود دل که دلبرش نیست کجا پرد مرغ که پر ندارد

4 امان از این عشق فغان از این عشق که غیر خون جگر ندارد

5 همه سیاهی همه تباهی مگر شب ما سحر ندارد

6 بهار مضطر منال دیگر که آه و زاری اثر ندارد

7 جز انتظار و جز استقامت وطن علاج دگر ندارد

8 ز هر دو سر، بر سرش بکوبند کسی که تیغ دو سر ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment