ز من مپرس که بر من چه حال می‌گذرد از عبید زاکانی غزل 31

عبید زاکانی

آثار عبید زاکانی

عبید زاکانی

ز من مپرس که بر من چه حال می‌گذرد

1 ز من مپرس که بر من چه حال می‌گذرد چو روز وصل توام در خیال می‌گذرد

2 جهان برابر چشمم سیاه می‌گردد چو در ضمیر من آن زلف و خال می‌گذرد

3 اگر هلاک خودم آرزوست منع مکن مرا که عمر چنین در ملال می‌گذرد

4 خیال مهر تو در چشم هر سهی سرویست که در حوالیش آب زلال می‌گذرد

5 ز بوی زلف توام روح تازه می‌گردد سپیده‌دم که نسیم شمال می‌گذرد

6 من و وصال تو آن فکر و آرزو هیهات که بر دماغ چه فکر محال می‌گذرد

7 غلام و چاکر روی چو ماه توست عبید وزین حدیث بسی ماه و سال می‌گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment