- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز دوری تا به کی، ما را چنین مهجور میداری؟ وگر نزدیک میآیم تو خود را دور میداری
2 طبیب من تویی، اما مرا بیمار میخواهی دوای من تویی، اما مرا رنجور میداری
3 به نور خود شبی روشن نکردی مجلس ما را چراغ آشنایی را چرا بینور میداری؟
4 مگر کیفیت رنج خمار، ای جان، نمیدانی که ما را بیشراب لعل خود مخمور میداری؟
5 به دستور سگان زین آستانم چند میرانی؟ چه رسم است این که عاشق را بدان دستور میداری؟
6 به بزم وصل حاضر میکنی ارباب حشمت را همین مسکین هلالی را ز خود مهجور میداری