- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش
2 گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش
3 همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی پس از مردن بماند تا قیامت باز آغوشش
4 تکلف بر طرف سرچشمهٔ حیوان به جوش آمد چو گشتند از تکلم موجزن لبهای می نوشش
5 شبیه مجلس تصویر باشد بزم او امشب به سوی هرکه اندازم نظر گردیده مدهوشش
6 ز بس بگداخت از شرم بیاض گردنش جویا چنان کز گل چکد شبنم چکیده گوهر از گوشش