- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف
2 چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف
3 در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند! چه نحو عمر گرانمایه کس نماید صرف
4 سزد که جان به تن مرده چون مسیح دمد کسی به خوبی لعل لبش ندارد حرف
5 سفیدی بدن مهوشان کشمیری خنگ است به چشمم ز روشنایی برف
6 ز رفتنت دل پر اضطراب من در خون نهان شده است چو سیماب در دل شنجرف
7 رواج اهل سخن رفته از میان جویا وگرنه کس به سخندانیت ندارد حرف