-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من
2 به معراجی رسانیده ست سروت سرفرازی را که ترسم کوته افتد طره ی آه رسای من
3 نمی دانم به دام کیستم، لیک این قدر دانم که در خون زد گلستان را صفیرآشنای من
4 به ازکثرت نمی باشد دلیلی راه وحدت را نماید هر سر خاری، چراغی پیش پای من
5 گشاید شاهد مقصودم، آغوش اجابت را حزین از سینهٔ چاک است محراب دعای من