1 ز ابتدا کاندر آمدی به عمل بیش از این بود بارنامه و جاه
2 کار با آب و گل نبودت بیش باز خواهی شدن بر آن ناگاه
3 نه آب و گلی که سلطان راست به گل تیره و به آب سیاه
1 امید وصل تو کاری درازست امید الحق نشیبی بیفرازست
2 طمع را بر تو دندان گرچه کندست تمنا را زبان باری درازست
1 دلا در عاشقی جانی زیانگیر وگرنه جای بازی نیست جانگیر
2 جهان عاشقی پایان ندارد اگر جانت همی باید جهانگیر
1 خه از کجات پرسم چونست روزگارت ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت
2 در آرزوی رویت دور از سعادت تو پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت