-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز مستی بر دم تیغ شهادت هر زمان غلتم به روی سبزه موج آب چون غلتد؟ چنان غلتم
2 درین وادی که هر نقش قدم سرچشمهٔ خضریست به خاک از تشنگی تا چند چون ریگ روان غلتم
3 غریبی آن چنان دارد مهیا برگ عیشم را که میافتم به روی گل اگر از آشیان غلتم
4 شکسته رنگی اهل درد را سامان رعناییست چو هندو گر خودآرایی کنم بر زعفران غلتم
5 به تیغ کوه چون ابر بهاری سینه میمالم نیم شبنم که گل بستر کنم بر روی آن غلتم
6 به روی یکدگر مستان چو موج آب میغلتد بده پیمانه، ای ساقی، که من هم آنچنان غلتم
7 سلیم از پیکرم جز داغ دل ظاهر نمیگردد به هر جانب که همچون قرعه زار و ناتوان غلتم