ز جام آینه‌گون پرتو شراب دمید از رهی معیری غزل 2

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

ز جام آینه‌گون پرتو شراب دمید

1 ز جام آینه‌گون پرتو شراب دمید خیال خواب چه داری؟ که آفتاب دمید

2 درون اشک من افتاد نقش اندامش به خنده گفت: که نیلوفری ز آب دمید

3 ز جامه گشت پدیدار گوی سینه او ستاره‌ای ز گریبان ماهتاب دمید

4 کشید دانه امید ما سری از خاک که برق خنده‌زنان از دل سحاب دمید

5 به باد رفت امیدی که داشتم از خلق فریب بود فروغی که از سراب دمید

6 غبار تربت ما بوی گل دهد گویی که جای لاله ازین خاک مشک ناب دمید

7 رهی چو برق شتابنده خنده‌ای زد و رفت دمی نماند چو نوری که از شهاب دمید

عکس نوشته
کامنت
comment