- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز جام آینهگون پرتو شراب دمید خیال خواب چه داری؟ که آفتاب دمید
2 درون اشک من افتاد نقش اندامش به خنده گفت: که نیلوفری ز آب دمید
3 ز جامه گشت پدیدار گوی سینه او ستارهای ز گریبان ماهتاب دمید
4 کشید دانه امید ما سری از خاک که برق خندهزنان از دل سحاب دمید
5 به باد رفت امیدی که داشتم از خلق فریب بود فروغی که از سراب دمید
6 غبار تربت ما بوی گل دهد گویی که جای لاله ازین خاک مشک ناب دمید
7 رهی چو برق شتابنده خندهای زد و رفت دمی نماند چو نوری که از شهاب دمید