- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید به رنگ گل که شود در میان آب سفید
2 برابری به مه من نمی کند هرگز چنین خوش است ادب، روی آفتاب سفید!
3 صفای سوختگی بین و فیض آتش عشق که چون نمک شده خاکستر کباب سفید
4 ز تاب آتش می بس که چهره اش افروخت به پیش او نتواند شدن نقاب سفید
5 ز بس که بی تو سیه دید روزگار مرا ز گریه شد مژه در چشم آفتاب سفید
6 کنند اهل محبت ز فیض عشق سلیم کتان خویش به صابون ماهتاب سفید