-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز ابر چون برف سیم باریدی گر بدی چون دل تو دریایی
2 باشد اومید با کفت گستاخ هر زمان می کند تمنّایی
3 باز چرخ خرف دگر باره با من از سر گرفت ایذایی
4 ناگهان در میان فصل ربیع برفی آغاز کرد و سرمایی
5 ز استینم برون نشد دستی ز استانم برون نشد پایی
6 نه ز انگشت آتشم تبشی نه ز هیزم خلال بالایی
7 طمع خام گفت رو لختی هیزم آخر بخواه از جایی
8 تا چو در مطبخ تو چیزی نیست ما بدان می پزیم سودایی
9 گر سخای تو مصلحت بیند بکند اینقدر مواسایی