ز بیدردان مرا وا می نماید از جویای تبریزی غزل 829

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ز بیدردان مرا وا می نماید زخم پنهانم

1 ز بیدردان مرا وا می نماید زخم پنهانم که لبهایش بهم چسبیده از شیرینی جانم

2 به رنگ صبح شد پاشیده از بس در دل شبها خیال حسن پرشورش نمک در چشم حیرانم

3 ز بس دارد طراوت نوبهار حسن رنگینش نماید خاک را گل سایهٔ سرر خرامانم

4 ز بیدردانم از من شکوه ای گر کند جویا همیشه با دل پرخون به رنگ غنچه خندانم

5 خون حسرت لاله آسا در ایاغت می کنم ای جگر از آتش دل باز داغت می کنم

عکس نوشته
کامنت
comment