1 ز دشمنان کهن دوستان نوسازی به دست دیو بود عقل را گرو کردن
2 ز مرده زنده شدن ممکن است و ممکن نیست ز دشمنان کهن دوستان نو کردن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 این پری رویان که با زلف پریشان آمدند آدمی را اصل و فرع فتنه ایشان آمدند
2 عاشقان را با سر کار پریشان کرده اند تا به میدان با سر زلف پریشان آمدند
1 آسمانی است فروزنده به رایی صایب آفتابی است درفشنده به عزمی ثاقب
2 تحفه صدر نبوت شرف دین خدا بومحمد حسن بن علی بوطالب
1 در شد چمن باغ به دیبای ملمع پیروزه گل گشت به یاقوت مرصع
2 گر باغ نه روم است و نه بغداد چرا شد پر اطلس واکسون ز دبیقی و ملمع
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به