1 ز بعد مدّت سالی که من نیاسودم به روز و شب زتمنّای جبّه و دستار
2 درین تفکّر بودم که بر چه نوع کنم ز بخشش تو تقاضای جبّه و دستار
3 ز انقطاع جرایت خود آن فتاد امروز که نیست ما را پروای جبّه و دستار
1 کی بود؟کی بود؟ که در آیم ز درت همچو زلف تو در افتم ببرت
2 تا که از بوسه بتاراج دهم شکر ننگت و تنگ شکرت
1 زلف تو کان همه سرها دارد گوییا هیچ سرما دارد
2 گرد روی تو چرا حلقه کند گر نه با ما سر سودا دارد؟
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد